شعر در مورد گچساران ، شعر درباره شهر گچساران و زاگرس و بلوط لری
شعر در مورد گچساران
شعر در مورد گچساران ، شعر درباره شهر
گچساران و زاگرس و بلوط لری همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که
حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
شعر در مورد گچساران
مشعل ها
دلشان به حال گچساران نمی سوزد
اینجا می سوزند
هوای شهرهای دیگر را روشن می کنند
شهرهایی که
بعضی خانه هاشان قدر یک شهر خدا نور دارند …
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد شهر گچساران
ای گنبد گچساران مدفون شده ای تا کی
از نحسی نفت خود دل خون شده ای تا کی؟
بی برف شده خامین امروز که می بینم
خود نیز سرانجام هامون شده ای تا کی؟
بیشتر بخوانید : شعر در مورد ظرفیت ، انسان و حیوان و بی ظرفیت بودن و انسان بودن
شعر درباره گچساران
گچساران خاریست به پاهایت از رفتن درجایت
لنگان به جلو رفتن داغون شده ای تا کی؟
از خامی افرادی در شهر زیان دیدی
در سوگ بلاهای خامین شده ای تا کی؟
مهمان شما بی بی در کوه حرم دارد
از فقر و نداریها دین گریز شده ای تا کی؟
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره شهر گچساران
بلوط،ای شاخه زاد و دانه زادم
بلوط،ای چتر خاک و آب و بادم
ندارم سایبانی جز تو در صحرای ماهور
تویی برف و تویی باران،تویی نور
ز مارین و گناوه،تلچگاه و مله برفی
مبارک،قلعه نادر،شه ولی تا چاه تلخی
ز کاکان و دنا،میمند و چاهن
به دیشموک ،آجم و تا چال شاهن
ز سرداب و زتامر،درشک و کوه باهی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد گچساران
نشاید گویمت راز درختان
همین بوده است علم ما،ازین جان
بلوط و کیکم و اورس و کونارش
بود پسته و شن، هرجا کنارش
زبان گنجشک و زربین،مورد و ارژن
زرشک و بید ،در هر کوی و برزن
درختان و درختچه،ز پنجاه بیشتر هست
به انبات اروپا، شمارش، هم قدر هست
بود بانش،نگهبانش، اداره
قرقبان اندک و مزدی نداره
قرقبان،جنگلبان،خسته نباشی
مدیرجان، بی بلا و شاد باشی
ز آبخیزداری و جنگل، مراتع
یگان و پشتیبان، دارد منافع
شعر در مورد شهر گچساران
کهگیلویه زاده ای آزاده ام
من ز دامان دلیران زاده ام
بویری هستم، دلیر و سرفراز
قانعم، از نان دونان بی نیاز
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره گچساران
ریشه درخون دارد این دیرین بلاد
نام آن تا حشر می ماند به یاد
کی شود گم ،!او که اسکندر شکست
نام او که لشکر تیمور خست
نام ما همپایه ی با مام ماست
نام وناموسم به ارزش پابه پاست
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره شهر گچساران
خدا دونه که لارُم تَش گرُتِه /
تمام افتخارم تَش گرُته /
کُو بیراحمد وریسین روز جَنگِه /
یُه سی استان ایما نوم نَنگه /
شعر در مورد گچساران
اکنون که تو را بام نفتی همه جا خوانند
در چاه خودت زخمی از کین شده ای تا کی؟
ای کبک تو را باید بر فرش چمن جا داد
بازیچه منقار شاهین شده ای تا کی؟
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد شهر گچساران
وپیشِ سَر بنیتو شوکُلَنَه /
برفتونه بووندین تا نسَهنَه /
کُرو زاگرس نشینل کهگلویه /
کُو یُو نقشی همو شیطون کلویه/
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره گچساران
ریشه این نام در دیرینه هاست
نام ما دیرینه و زرین بهاست
حرمتش باخون حفاظت می شود
تا سری از ما به یک قامت به پاست
آرش ار خفت وکمانش هم شکست
آرشی برجا قلم دارد به دست
شعر درباره شهر گچساران
بویری هستم و اهل کهگلو
کوه میگردد زخشمم زیر و رو
هرکه عزم فتح این موطن نمود
خارشد، درمانده وبی آبرو
لشکر اسکندر مقدون شکست
چون بسوی کهگلو بنهاد رو
خون ز لژیون های رم شد جویبار
دشت روم از خون شکفت و شدبهار
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد گچساران
زشهرستان هشتم،چه بگویم
ندارد ساختمان، دایم ملولم
بود مسوولان،پرواز دهدشت
همیشه،دائما پیکاب در دشت
بگویم نام این دشت بزرگ و پر سرآمد
بود نامش،کهگیلویه و بیراحمد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد شهر گچساران
همه فصلش،پر است از هر گیاهی
همه صحرا،همه،پر از درخت است
درختانش همه ،درخت چوب سخت است
بلوطش ،نام و درمان و امان است
دگر سودش زما،فعلا نهان است
بیشتر بخوانید : شعر در مورد دنیا ، نامرد و پوچی دنیا و دنیاطلبی و دنیاپرستی
شعر درباره گچساران
جز درد و نداری نیست
این نفت که می جوشد
پر رنج
از این گنج قارون شده ای
تا کی؟
Comments
Post a Comment